همتيميهاي ستاره بزرگ هاکی؛ “و این گرتزکی “؛ هرازگاهی شاهد صحنهي عجيبي بودند.”گرتزکی ” در طول تمرينات انفرادي خود گاهي در حال اسکیت کردن روي يخ، زمين ميخورد. درست است كه تماشاي اينكه بهترين بازيكن هاكي جهان مانند يك نوآموز به زمين ميخورد، میتواند تعجبآور باشد، امّا در حقيقت، نهراسيدن از اشتباه کردن و بیدستوپا به نظر رسيدن است كه باعث شده او در مسير تعالي قرار گيرد. بااینکه سطح مهارت بسيار بالايي داشت، امّا “گرتزکی ” همچنان مصمّم به پيشرفت بود؛ مصمّم به افزايش تواناييها و فشار آوردن به مرزهاي عملكردي خود.
تنها راهي كه باعث ميشود چنين اتّفاقي رخ دهد، ايجاد مسيرهاي جديد در مغز است و ايجاد اين مسيرها به معني دستيابي به مهارت جديد است و همواره با اشتباه کردن همراه است و ابله يا احمق و بیدستوپا به نظر رسيدن.
حس احمق يا بیدستوپا بودن اصلاً جالب نيست و گاه دردآور است؛ امّا تمايل به احمق به نظر رسيدن يا به معني ديگر، تمايل به ریسک کردن و پذيرفتن درد، احساس اشتباه کردن براي پيشرفت كاملاً ضروري است؛ چراکه تلاش براي توسعهي مهارتها و مرتكب اشتباه شدن در اجراي مهارتهاي جديد، تلاش دوباره براي توسعهي مهارتها و تكرار اين فرآيند، راهي است كه در آن مغز ما رشد ميكند و مسيرهاي ارتباطي جديد تشكيل ميدهد. زماني كه دربارهي پرورش استعدادها صحبت ميكنيم، به خاطر داشته باشيد كه اشتباهات در حقيقت، اشتباه و خطا نيستند؛ بلكه تابلوهاي راهنمايي هستند كه با استفاده از آنها بهتر ميشويم.
بسياري از مراكز پرورش نخبهها و سازمانهاي موفّق، «اشتباهات سازنده» را تشويق ميكنند. آنها قوانيني وضع ميكنند كه افراد را تشويق به توسعهي مهارتها و ریسک کردن ميكند؛ قوانيني كه شايد بدون آنها افراد، تمايل نداشتند كه از منطقهي امن خود بيرون بيايند؛ وارد منطقهي چالش شده و سطح مهارتهاي خود را توسعه دهند. مثلاً هنرآموزان در مدرسهي موسيقي میدومونت بر اساس اين قانون غیرعادی، تمرين ميكنند: «اگر يك رهگذر ميتواند يك آهنگ را تشخيص دهد، آن آهنگ، بیشازحد سريع نواخته شده است».
نكتهي اين آرامنواختن بیشازحد اغراقآميز (كه باعث توليد صداهايي شبيه صداي والها میشود) اين است كه اشتباهات كوچك كه در نواختن عادی ممكن است تشخيص داده نشوند، آشكار گردند و درنتیجه باعث ايجاد موزيكي با كيفيت بالا خواهد شد.
در تجارت هم اين كار انجام ميشود. گوگل «20 درصد زمان» به مهندسين خود تقديم ميكند: به مهندسين 20 درصد از زمان كارشان داده ميشود تا روي پروژههاي خصوصي، پروژههاي تأیید نشده كه به آن علاقهمند هستند و پروژههايي كه براي انجام آنها بيشتر مشتاق ريسك هستند، كار كنند. سازمانهاي زيادي هستند كه در آنها كاركنان، تعهدنامهای را امضا ميكنند و در آن اظهار ميدارند كه ريسك خواهند كرد و نميگذارند ترس از اشتباه کردن، جلوي پيشرفت آنها و انجام اقدامات جديد را بگيرد.
شركتهايي مانند ليوينگ سوشال، واشينگتن دي سي، اي كامرس، يك قانون مهم براي كاركنان وضع كردهاند: «یکبار در هفته بايد در كار، تصميمي بگيريد كه شما را ميترساند».
استراتژي هر چه كه باشد، هدف هميشه مشابه است. تشويق افراد به توسعهي مهارتها و تفسير دوبارهي اشتباهات به اين معني كه اشتباهات مانند حكم يا قضاوت نيستند؛ بلكه اطلاعاتی هستند كه ما از آنها براي اجراي حركت درست استفاده ميكنيم، اشتباهات براي تکرار کردن نيستند؛ براي نااميد و تسلیم شدن نيستند؛ بلكه ابزاري مهم و ضروري هستند براي پيشرفت.